𝐸𝓁𝑒𝓃𝒶 𝒫𝑜𝓉𝓉𝑒𝓇👭

Many times we make mistakes regarding ma

I don't know, maybe Dobby took the Hogwarts letter

  • Joined July 2024
  • Member of Gryffindor
  • 77 House Points
  • 1st Year
  • Iran, Islamic Republic Of

Backstory

النا پاتر


Reg: پدر و مادر جادوگر


خانواده: از خانواده پاتر «خانواده هری پاتر».


چوب دستی: چوب بلوط / مغز: پر ققنوس، اندازه: 10.5 اینچ / پذیرفتن


حامی: شیر دال


شغل: خبرنگار فصلنامه هاگوارتز


گروه سنی: گروه سنی من بین سن رفتن به هاگوارتز تا پایان آن است. [11-17]


صورت: قهوه ای متوسط ​​و مشکی با رنگ های طلایی و قرمز، چشمان قهوه ای تیره


اخلاق: مهربان


شجاع


باهوش


رهبری


قابل اعتماد


کمی مرموز


علیق:


سحر و جادو


هاگوارتز


آهنگ


رمان


دارو


طبیعت


گذر زمان


دوست پیدا کن


قبول ندارم:


یک توهین


نژادپرستی


یک دروغ


تهمت زدن


خود را دید


من"


منی دختر حساس و بسیار دلسوز نیستم، اما از این سن و سال کس گریه ام را ندیده ام، اما همه می دانم که این معنی نیست که آن زمان به درد من نمی خورد. به هر حال من دختر خوشبختی هستم که می خواهم از این چند روز زندگی لذت ببرم و درست زندگی کنم.


خوشحال میشم با دخترا دوست بشم پس اگه میخوای با هم دوست بشی با احترام یه جغد بفرست.


خیلی به دوستانم می دهم، بنابراین اگر با دوست باشید یکی از عزیزان من من می شوید.


زندگی جادویی - نامه هاگوارتز:


من در خانواده ای جادوگر به دنیا آمدم، خواندن داستان های هری پاتر سرگرمی من بود، اما جادوی من چگونه، کی و کجا ظاهر شد؟


آن روز را به خوبی به یاد دارم. 4 ساله بودم و در باغ گل رز که با شعبده بازی اداره می شد قدم می زدم. من عاشق جادو بودم اما سحر و جادو همیشه را ناراحت می کرد زیرا من نمی توانم جادو را انجام دهم. روی تاب وسط باغ نشستم، کسی نبود که مرا تاب دهد. ناراحت بودم، نفس نفسی کشیدم و چشمانم که حرکت تاب مرا به خودم آوردم. با ترس چشمامو باز کردم. تاب می لرزید و گلبرگ های رز قرمز و تصویر دور سرم می چرخیدند. واقعا شوکه شدم. آیا این جادوی خودم بود؟ لبخند بزرگی بر لبانم نشست، نمی توانم خوشحالی ام را پنهان کنم که صدایی حال و هوای بهشتی ام را بر هم زد. از روی تاب بلند شدم و گلبرگ ها روی زمین افتادند. به سمت صدا رفتم و از باغ و خانه یمانی خارج شدم. بعد از آن پسر چهارده ساله را دیدم که دوازده نفر از دوستان و همسایه های همسن و سال من را قلدری می کردند و پول هایشان را می گرفتند و همسایه هایمان را با آنها قهر می کردند. قبل از اینکه کسی کاری کند، جلو رفتم تا ببینم چه خبر است. به قصد گرفتن پول من جلو آمدند. همه برگشتیم. من کاملا عصبانی بودم. دستم را مشت کردم و انبوهی از فضولات روی سرشان افتاد...


نامه هاگوارتز:


نور خورشید چشمانم را آزار می دهد. وقتی متوجه چیزی پشت در شدم، یک چیز سفید پشت در بود. چشمانش را مالید و چند بار بست و فکر کرد که آیا واقعا جغد سفیدی است یا نه. با عجله پنجره را باز کرد. جغد زیبایی بود، لبخندی زد و جغد را نوازش کرد. وقتی متوجه شدم با دستان لرزان آن را گرفت و جغد پرواز کرد. آرم هاگوارتز روی نامه نشان داده شده بود، نامه را باز کرد، بله، این همان چیزی بود که امری منتظرش بود.


دیوار من همیشه میزبان شماست. و من از دیدن جغدهایی که می فرستید خوشحال شدم. پس بیا یک فنجان قهوه بخوریم و گپ بزنیم


https://www.glitter-graphics.com/dolls/animated/7m0-pure-angel

Hogwarts is Here © 2024
HogwartsIsHere.com was made for fans, by fans, and is not endorsed or supported directly or indirectly with Warner Bros. Entertainment, JK Rowling, Wizarding World Digital, or any of the official Harry Potter trademark/right holders.
Powered by minervaa